یكی از تحولاتی كه از ابتدای شكلگیری علم اقتصاد مورد توجه اقتصاددانان بوده است، مسئله رشد اقتصادی است با مطرح شدن تئوری آدام اسمیت و سایر كلاسیكها، مسئله سرمایهگذاری و تمركز سرمایه به عنوان اصلیترین عامل رشد اقتصادی مورد توجه قرار گرفت و همواره سعی نظریه پردازان اقتصادی بر این بوده است كه عامل مورد نیاز برای سرمایهگذاری را فراهم كنند
قیمت فایل فقط 22,100 تومان
رشد اقتصادی
یكی از تحولاتی كه از ابتدای شكلگیری علم اقتصاد مورد توجه اقتصاددانان بوده است، مسئله رشد اقتصادی است. با مطرح شدن تئوری آدام اسمیت و سایر كلاسیكها، مسئله سرمایهگذاری و تمركز سرمایه به عنوان اصلیترین عامل رشد اقتصادی مورد توجه قرار گرفت و همواره سعی نظریه پردازان اقتصادی بر این بوده است كه عامل مورد نیاز برای سرمایهگذاری را فراهم كنند.
معمولاً سطوح پایینی سرمایهگذاری در كشورهای در حال توسعه به عنوان عمدهترین دلیل توسعه نیافتگی آنها ذكر میگردد. ر این اساس، اقتصاددانان برای تجهیز منابع سرمایهای به دو روشی متوسط میشوند: 1- كمك گرفتن از سرمایههای خارجی 2- هدایت وجوه سرمایهای موجود به سمت فعالیتهای صنعتی پربازده. بنابراین باید موانع و مشكلات موجود بر سر راه منابع سرمایهای را مرتفع كرد.
مفهوم رشد اقتصادی
بر طبق نظرات كیندلبرگر رشد اقتصادی به معنی تولید بیشتر است. رشد اقتصادی نه تنها ممكن است شامل تولید بیشتر از طریق استفاده بیشتر از مواد اولیه باشد بلكه به مفهوم افزایش كارائی تولید و افزایش میزان تولید به مقیاس مواد اولیه مورد استفاده نیز هست. بنابراین رشد اقتصادی به افزایش كمی و مداوم در تولید یا در آمد سرانه كشور از طریق ارتباط با افزایش در نیروی كار، مصرف، سرمایه و حجم تجارت اطلاق میشود.
تمركز سرمایه
یكی از عوامل در رشد اقتصادی تمركز و یا انباشت سرمایه است. سرمایه به معنی ذخیره عوامل فیزیكی قابل تولید مجدد در روند تولید است. هنگامی كه در طول زمان ذخایر سرمایه افزایش مییابد این روند تمركز سرمایه (تشكیل سرمایه) نام میگیرد. جریان تمركز و تشكیل سرمایه متوالی زنجیرهای از سه مرحله تشكیل می شود:
الف) وجود پس انداز واقعی و افزایش آن
ب) وجود موسسات اعتباری و مالی برای تشویق و تهییج پس اندازها و كانالیزه كردن این منابع در فعالیتهای اقتصادی مطلوب.
ج) استفاده از این پساندازها برای سرمایهگذاری در كالاهای سرمایهای. تمركز سرمایه یك عامل كلیدی در روند رشد اقتصادی است. از یك سو تمركز سرمایه بر تقاضا اثر می گذارد، و از سوی دیگر ایجاد كارائی تولید برای تولید آتی را خواهد كرد. به همین دلیل تمركز سرمایه و شتابان كردن روند آن برای افزایش تولید ملی بنحوی كه بتواند با افزایش جمعیت مقالبه كند لازم است، سرمایهگذاری در كالهای سرمایهای نه تنها موجب افزایش تولید ملی میشود بلكه امكان اشتغال را نیز افزایش می دهد. از رف دیگر بدون تمركز سرمایه كافی امكان توسعه تكنولوژی نیز وجود نخواهد داشت. پیشرفتهای تكنولوژیكی خود سبب افزایش تخصصها و تولید در مقیاس انبوه می شود. همین طور این تمركز سرمایه است كه سبب استفاده هر چه بهتر و مطلوبتر از منابع طبیعی به منظور گسترش صنایع و بازارهای داخلی كه پیشرفت اقتصاد ضروری هستند می شود. بر اساس گفتههای لوئیس نرخ تمركز سرمایه در كشورهای در حال توسعه تنها 5 درصد است كه می بایستی لااقل به سطح 12 الی 18 درصد برسد. برآوردهای كوزنتس نشان میدهند كه در طول دوران رشد اقتصادی نوین سرمایه ناخالصی تشكیل شده. در كشورهای توسعه یافته بین 13-11 درصد و بیشتر بود. در حالیكه سرمایه تشكیل شد.
خالص بین 6 الی 14-12 درصد بود. كوزنتس همینطور مینویسد: شاخصی سرمایه اضافی به تولید (I.C.O.R) نقش مهمی در رشد اقتصادی نوینی ایفا نموده است. این شاخص نمایانگر بهرهوری سرمایه است. این شاخص نمایانگر مقدار سرمایه مورد نیاز برای تولید یك واحد اضافی تولید است. در كشورهای در حال توسعه معمولاً مقدار این شاخص زیاد است. چون نرخ ظرفیتهای به كار گرفته نشده در صنایع سرمایهبر به دلیل فقدان و كمبود عوامل مكمل تولید زیاد است. بنابراین به عقیده كوزنتس تلاش زیادی برای از بین بردن تنگناها بایستی صورت گیرد تا هر چه سریعتر مقدار این شاخص تقلیل یابد.
نهادة تولید، عرضه میشود همچنین، هر عاملی (مانند: افزایش نرخهای مالیات، بدتر شدن قوانین مالكیت، . . . ) كه انگیزهها و منافع حاصل از سرمایهگذاری را می كاهد، نرخ رشد اقتصادی و پس انداز را نیز كاهش می دهد.
به هر حال، نهادههای عمومی ایجاد شده توسط دولت و مخارج آن در آموزش و پژوهش، حمل و نقل و ارتباطات و . . . ، بر بهرهوری و تولید بنگاههای خصوصی و شركتهای دولتی تأثیر می گذارد، نهادههای مذكور به عنوان كالای غیررقیب استثناء ناپذیر، توسط دولت تولید و عرضه شده و بخش خصوصی انگیزه ای جهت تولید آن ندرا. از این رو، هر بخشی كه قادر باشد تا از نهادههای عمومی فوقالذكر بیشتر بهرهمند گردد؛ از تولید و بهرهمندی بیشتر برخوردار خواهد بود.
بازارهای مالی و رشد اقتصادی
پایداری و تداوم رشد اقتصادی وابسته به جذب آثار رشد در اقتصاد و انعطاف پذیری نظام اقتصادی نسبت به شوكهای داخلی و خارجی است. ساختار بازارهای چهارگانه اقتصاد (پول ، سرمایه، كار و كالا) در ارتقای سطح بهرهوری و شتاب رشید اقتصادی، موضوعی مهم به شمار می رود: به طوری كه، اختلال در هر كدام از بازارهای فوقالذكر و عدم كاركرد صحیح آنها در حالت ساختار نامطلوب این بازارها، تخصیص بهینه منابع و تصحیح قیمتهای نسب عوامل تولید و ایجاد فضایی رقابتی را دچار مشكل مینماید. مجموعه عوامل فوقالذكر، فرآیند رشد و توسعه اقتصادی را به تأخیر می انداز. در بین بازارهای مزبور، نقش بازارهای مالی، - شالم : بازار پول و سرمایه- در هر دوی مدل هی رشد برونزا و درونزا مورد توجه قرار گرفته و به نقش و تأثیر مثبت آنها در رشد اقتصادی تأكید شده است. در مدلهای سنتی با بنیادگرایی سرمایه ای، توسعه بازارهای مالی با تسهیل و تسریع تجهیز پساندازها، نقش قابل ملاحظهای در انباشت سرمایه دارد. در الگوهای جدید توسعه بازارهای مالی، بر نرخ پیشرفت فنی تأثیر می گذارد و از این طریق با تعیین درونزای آن، رشد را شتاب می بخشد. مطالعات متعددی كه درباره رابطه بین رشد بازارهای مالی و رشد اقتصادی انجام یافته است: وجود رابطهای مثبت و معنیدار بین شاخص های توسعه بازار مالی و رشد GDP واقعی را تأیید می نماید. [1]
شومپیتر توسعه ساختار بازار مالی را به عنوان جزء لاینفك شد اقتصادی مورد اشاره قرار میدهد. جان هیكس توسعه بازار سرمایه را به عنوان علت اولیه انقلاب صنعتی در انگلستان می داند. گلداسمیت، مك كینون و شاو، كمیت و كیفیت خدمات ارائه شده توسط نهادهای مالی را در رشد و توسعه اقتصادی مورد توجه قرار میدهد. پاتریك[2] رابطه علی بین توسعه مالی و رشد اقتصادی را بررسی نموده و نتیجه میگیرد كه جهت علیت با توجه به مراحل و درجه توسعه یافتگی تغییر مییابد. در مراحل و درجات اولیه رشد، توسعه بازار مالی، علت رشد اقتصادی بوده است؛ لیكن در مراحل بالاتر رشد اقتصادی، تأثیر آن بر رشد كمرنگ تر میشود. كینگ ولوین (1993) نیز معتقدند كه كشورهای با سیستم مالی پیشرفته، از تشكیل و تخصیص كاراتر سرمایه و در نتیجه نرخهای رشد بالاتری برخوردار میباشند. همچنین، بنا بر مطالعه این دو سطح اولیة توسعه مالی می تواند به عنوان شاخص پیشبینی كنندة نرخهای آتی رشد اقتصادی باشد. مطالعه كینگ بیان می دارند كه خدمات مالی عرضه شده توسط بازارهای مالی باعث گسترش فعالیتهای نوآوری و بهبود كارآیی میشود.
برای نیل به یك تصریح مناسب از اثر رشد بازار داراییها مالی بر رشد اقتصادی، ابتدا تصریح خاصی از تابع تولید ارائه خواهد شد. این تابع شامل: نیروی كار، سرمایه فیزیكی و در نهایت یك جزء اضافی به عنوان متغیری است كه نشان دهنده وضعیت توسعه مالی می باشد.
مدل های رشد درون زا بر عواملی تأكید دارند كه برای مسیر رشد بلندمدت اقتصاد تعیین كنده هستند؛ بنابراین، تكنیكهای همپارچگی[3] كاملاً مفید و قابل استفاده میباشند.
تصریح و برآورد تابع بلند مدت تولید كل میتواند تحت تأثیر سه عامل قرار گیرد: رشد سرمایه، رشد نیروی كار و پیشرفت فنی[4] (شامل افزایش كارآیی). در مدلهای رشد نئوكلاسیك سعی بر آن بوده است تا رشد بلندمدت را به آثار متغیرهای تعیین كننده برون زا نسبت دهنده، كه از آن جمله همین متغیر پیشرفت فنی می باشد. در مقابل، تئوریهای رشد درونزا، رشد بلند مدت اقتصاد را فراتر از تغییرات متغیرهای برونزا، نظیر پیشرفت فنی می دانند. تفاوت مهم این دو نظریه آن است كه آیا بازدهی به مقیاس در هر یك از توابع تولید، ثابت است یا فزآینده بنابراین، به طور ضمنی این نكته مطرح می شود كه تغییرات فزآینده این متغیرها منجر به بازدهی غیركاهنده در توابع تولید خواهند شد. بنابراین، مدلهای رشد درونزا بخشهایی از اقتصاد را مشخص می كنند كه سبب اثرگذاری بر مسیر رشد بلند مدت اقتصاد می شوند.
مطالعات انجم شده در اقتصادهای تازه صنعتی شده،[5] نظیر: مطالعه كیم و لاو[6]، نشان میدهند كه یك از مهمترین منابع رشد اقتصادی در كشورهای تازه صنعتی شده، انباشت سرمایه است.[7] گفته می شود كه در این كشورها بیش از 80 درصد نرخ رشد تحت تأثیر عامل سرمایه و انباشت آن در اقتصاد بوده است. این نتیجه برخلاف یافتههایی است كه در پنج كشور صنعتی شده به دست آمده است؛ چرا كه در آنها مهمترین عامل رشد، همان پیشرفت فنی ارزیابی شدهاست. در یك مطالعه تطبیقی میان سنگاپور و هنگ كنگ كه یانگ[8] انجام داده است، بار دیگر بر نقش انباشت سرمایه فیزیكی در اقتصاد سنگاپور و رشد آن تأكید شده است.
در اینجا سوال اصلی كه باید به آن پاسخ داده شود، آن است كه آیا رشد بازارهای مالی و توسعه و گسترش آنها می تواند به افزایش كارآیی سرمایه انباشت شده، بیانجامد و از سوی دیر، سبب افزایش نرخ پس انداز و بنابراین، ازدیاد نرخ سرمایهگذاری و در نهایت تراكم سرمایه گردد؟
توسعه مالی باید از دو سو بر رسد اقتصادی اثر داشته باشد. از یك سو، سبب توسعه بازارهای مالی داخلی می شود كه میتواند به افزایش كارآیی در سرمایه انباشته شده، منجر گردد و از سوی دیگر، سبب افزایش نرخ پسانداز و بنابراین، ازدیاد نرخ سرمایهگذاری و در نهایت تراكم سرمایه می شود. بدیهی است كه این امر ممكن است، همیشه رخ ندهد. برای مثل، اگر پس اندازهها بتوانند جذب داراییهای خارجی و سرمایهگذاریهای خارج از كشور شوند، این حالت منتفی خواهد بود. در انگلستان، افزایش واسطههای مالی منجر به كاهش نرخ پس انداز داخلی در خلال دهه 1980 گردید.
بنابراین میتوان گفت كه گسترش بازارهای مالی میتواند هم بر كارآیی سرمایه انباشت شده و هم بر حجم انباشت شدة آن مؤثر باشد. نكته بعدی كه باید مورد توجه قرار گیرد، بحث مجرای اثر گذاری است. این مسئلهای است كه مك كینون و شاو[9] به آن اشاره كردهاند در حالی كه این نكته اولین بار توسط گلداسمیت[10] بیان شده بود. گلداسمیت ارتباط مثبت میان توسعه بازار مالی و سطح تولید ناخالص ملی سرانه را روشن كرده است. پس از وی، این نكته به شكل بسیار گستردهای در سال 1991 توسط ربلو[11] بررسی گردید. وی نوعی از تابع تولید را در نظر میگیرد كه در آن برای سهولت محاسبات، تولید فقط تابعی از حجم سرمایه فرض می شود:
(1)
و به ترتیب: نشان دهنده تولید و حجم سرمایه فیزیكی در زمان t میباشند و A و نرخ پس انداز () با s و در نهایت، نشان د ادن تولید نهایی سرمایه فیزیكی با خواهیم داشت:[12]
(2)
از معادلة (2) نرخ رشد محصول بر حسب نرخ پسانداز و تولید نهایی سرمایه فیزیكی قابل حصول است. در این حال، مدلهای مك كینون و شاو (1973) و كاپور[13] اثر توسعه بازارهای مالی را بر افزایش رشد اقتصادی از طریق متغیر پس انداز نشان دادهاند، اما گلدسمیت (1969) این اثر گذاری اثر رشد بازارهای مالی بر رشد اقتصادی) را از طریق افزایش كارآیی سرمایه فیزیكی توضیح داده است. مدلهای جدید رشد دورن زا اثر گذاری توسعه بازارهای مالی بر رشد اقتصادی را بیشتر از طریق افزایش در تولید نهایی سرمایه فیزیكی مطرح می نمایند؛ تا از طریف متغیر پس انداز.
تكنیكهای همپارچگی به بحث درباره برآورد و تشخیص روابط بلندمدت میان متغیرها و بنابراین، درصد مشاركت آنها در رشد بلندمدت می پردازند. بكارگیری این تكنیكها رد مطالعاتی، نظیر: بررسی و و مقدم[14] در تابع كاب داگلاس مشهند است. این دو، علاوه بر متغیرهای متعارف كار و سرمایه، از یك متغیر اضافی برای نشان د ادن وضع تجاری نیز استفاده كردهاند؛ و بر همین اساس، رشد تولید در طول دو دهه اخیر را برای كشور فرانسه به دست آوردهاند. در اینجا، مفاهیم مشابهی از كار این دو به كمك گرفته شده و اثر توسعه بازار مالی بر مسیر رشد بلندمدت در اقتصاد ایران بررسی می گردد.
برای این منظور، روابط همپارچگی بلندمدت میان متغیرهای لحاظ شده در تابع تولید و سهم هر یك از آنها در افزایش رشد اقتصادی، طی سالهای مورد بررسی تحلیل می گردد.
برای این منظور، بروابط همپارچگی بلند مدت میان متغیرهای لحاظ شده در تابع تولید و سهم هر یك از آنها در افزایش رشد اقتصادی، طی سالهای مورد بررسی تحلیل میگردد.[15] برای متغیر توضیح دهنده گسترش بایزار مالی ا زیك متغیر جانشین[16] به عنوان متغیر اعتبار[17] استفاده میشود.
تابع تولید را می توان به شرح زیر بیان نمود:
درایو معادله = y محصول، k سرمایه فیزیكی . l نیروی كار و Cxedit متغیر اعتبار می باشد به طوری كه . (Credit)
با مثبت شدن مشتق اول تابع فوق نسبت به متغیر اعتبار واضح است كه اثر گسترده شدن بازار دارایی مالی بر رشد اقتصادی مثبت است. در ثانی چنانچه مدل بر حسب شكل لگاریتم آن تصریح گردد. متغیر كشش اعتبار مالی نسبت به رشد اقتصادی است.
پیشینة تحقیق
1- سید كاظم صد ر(139) . در اثر اعتبارات اعطائی بانك كشاورزی بر اررثی افزود. بخش كشاورزی را بررسی نموده است.
روشی كه در مطالعه مذكور برای اندازهگیری اثر اعتبار بر تولید كشاورزی بكار گرفته شده بر مبنای فرایندی است كه اعتبارات بر تابع سرمایهگذاری و انباشت سرمایه و نهایتاً بر محصول اثر خواهد گذاشت.
الگوی تدوین شده در این مطالعه شامل سه معادله ساختاری به شرح زیر است:
الف: در معادله نخست، اثر اعتبارات بر سرمایهگذاری در بخش كشاورزی دیده شده است.
بك رابطه دوم اتحاد سرمایهگذاری و تشكیل سرمایه را در بخش كشاورزی نشان می دهد.
ج: معادله سوم تابع تولید كل بخش كشاورزی است كه اثر انباره سرمایه را بر كل ارزش افزوده بخش كشاورزی آشكار می سازد.
بدین ترتیب نقش اعتبارات بر ارزش افزوده از طریق تأثیر آن بر جریان سرمایهگذاری و تاثیر جریان اخیر بر انباشت سرمایه و بالاخره تاثیر انباشت سرمایه بر ارزش افزوده دیده شده است. متغیرهای بكار گرفته شده در این مدل عبارتند از:
= سرمایهگذاری در بخش كشاورزی
= ارزش افزوده بخش كشاورزی
crd= اعتبارات بانك كشاورزی
Kt = انباشت سرمایه
= نرخ استهلاك در بخش كشاورزی
در این تحقیق روابط بین متغیرها در كوتاه مدت و بلند مدت بررسی شده است.
برای بررسی روابط بلند مدت بین متغیرهای مدل از روش هم جمعی استفاده شده است. یعنی بردارهای هم جمعی بین متغیرهای هر معادله به روش جوهانسون – جوسیلیوس بدست آمده و بر اساس برداردهای بدست آمده تحلیلهای لازم صورت گرفته است. همچنین به منظور استخراج روابط كوتاه مدت بین متغیرها، عبارت تصحیح خطای هر معادله بدست آمده و به عنوان متغیری برونزا در تك تك معادلات قرار داده شده است. سپس معادلات به روش 3SLS بطور همزمان مورد برآورد قرار گرفته است. نتایج این تحقیق نشان داده است كه در كوتاه مدت بطور متوسط به ازاء یك درصد افزایش در مبلغ اعتبارات بانك كشاورزی، ارزش افزوده این بخش به میران 046/0 درصد افزایش یافته است. همچنین بر اساس نتایج حاصل، در بلند مدت به ازاء یك درصد افزایش در مبلغ اعتبارات، به طور متوسط ارزش افزوده به میزان 003/0 درصد افزایش مییابد. لازم به ذكر است كه در تحقیق حاضر به منظور بررسی تأثیر اعتبارت بانك كشاورزی بر ارزش افزوده، كل مبلغ اعتبارات در تابع سرمایهگذاری وارد شده است و تأثیر این متغیر از طریق سرمایهگذاری بر متغیر ارزش افزوده دیده شده است. در صورتی كه به نظر می رسد چون اعتبارات جاری بیشتر به منظور تهیه نهاده های تولید مورد استفاده قرار میگیرند تاثیر خود بر ارزش افزوده را از طریق تابع تولید نشان دهند. و اعتبارات سرمایهای كه به منظور انجام سرمایهگذاری در بخش مورد استفاده قرار میگیرند تاثیر خود را در تابع سرمایهگذاری بهتر نمایان سازند.
2- حسینی حق پرست، بررسی تأثیر تسهیلات بانكی بر رشد ارزشی افزوده بخش صنعت و معدن- پایان نامه كارشناسی ارشد، دانشكده اقتصاد- دانشگاه علامه روشی كه در مطالعه مذكور برای اندازهگیری اثر اعتبار بر تولید بخش صنعت بكار گرفته شده بر مبنای فرایندی است كه اعتبارات بر تابع سرمایهگذاری و نهایتاً بر محصول اثر خواهد گذاشت.
الگوی تدوین شدن در این مطالعه به شرح زیر است:
(1)
(2)
برابر است با سرمایهگذاری در زمان t
عبارت است از انباشت سرمایه
در این مطالعه تغییر در مانده تسهیلات اعطائی بانكها به بخش صنعت به صورت یكی از پارامترهای اصلی در سرمایهگذاری خالص در بخش صنعت آورده شده است:
(3)
نرخ یارانه اعتباری (از تفاضل نرخ سود بانكی از تورم در شاخصی تعدیل كنند. بخش بدست آمده است).
تغییرات مانده تسهیلات اعطائی
با توجه به معادله شماره (2) معادله شماره (3) را در داخل معادله شماره (1) قرار داده كه رابطه زیر حاصل می شود.
(4)
(5)
با فرض خطی بودن تابع فوق مدل قابل تخمینی به صورت زیر در می آید:
(6)
كه نشان دهنده تغییر در هزینههای عمرانی دولت در این بخش است.
با رگرس كردن معادله فوق نتیجه زیر حاصل شده است.
RAD = تغییر در ارزش افزوده حقیقی
RBF = تغییر درمانده بدهی حقیقی بخش صنعت و معدن به سیستم بانكی
RGE = تغییر در مخارج عمرانی حقیقی دولت در بخش صنعت و معدن
R2 = 0.89 F= 9.69
تفسیر رابطه فوق این است كه با یك واحد افزایش در رشد تسهیلات بانكی به این بخش در زمان به میزان 29/0 واحد به رشد ارزش افزوده این بخش بعد از دو سال اضافه خواهد شد. همچنین رشد مخارج عمرانی دولت در زمان t پس از یك سال به میزان 82/3 واحد به رشد ارزش افزوده بخش صنعت و معدن میافزاید.
3- اداره بررسیهای اقتصادی. بررسی تاثیر اعتبارات بانكی بر سرمایهگذاری و تولید در اقتصاد ایران با تاكید بر بخشهای صنعت و معدن و كشاورزی
در این مطالعه بررسی مسئله تاثیر تسهیلات اعطایی بر روی رشد و سرمایهگذاری در سطح كلان بعنوان اولیت مد نظر بوده در مرحله بعد بررسی مورد نظر در حوزه محدودتر زیر بخشهای خاصی اقتصادی دنبال شده است.
در این مطالعه سرمایهگذاری تابعی از متغیرهای اساسی اقتصاد یعنی تولید ناخالص داخلی و سرمایهگذاری دوره قبل و متغیرهای تاثیر گذار دیگر مورد نظر یعنی تفسیر درمانده تسهیلات اعطایی بانكها و نرخ تورم فرضی شد.
در مطالعه حاضر به منظور كسب اطمینان از نتایج حاصل از برآورد معادلات كلیه سریهای زمانی (متغیرهای) مورد استفاده از نظر ما نابودن از طریق آزمون fuller Augmented Dicky مورد آزمون قرار گرفتهاند.
نتایج آزمون بیان كننده مانا نبودن متغیرهای تشكیل سرمایه ثابت و ارزش افزوده در بخش صنعت و معدن بصورتهای ساده و لگاریتمی بوده است. بنابراین استفاده از متغیرهای فوق نتایج غیرقابل اعتمادی از برآورد معادلات حاصل مینمود. متغیرهای مذكور صرفاً در صورتی كه بصورت تفاضل مرتبه اول و تفاضل لگاریتم طبیعی مرتبه اول محاسبه گردد، قابلیت مانا بودن پیدا می كردند كه در این وضعیت نتایج معنیداری از برآورد معادلات بدست نمیدهند و مسئله مورد بررسی با مشكلات جدی برخورد می نمود.[18] به منظور حل معضل فوق متغیر تشكیل سرمایه ثابت ناخالص در بخش صنعت و معدن بصورت نسبت متغیر فوق به ارزش افزوده بخش فوق محاسبه گردید (IMIR) كه خوشبختانه با تبدیل آن به شكل فوق، سری زمانی بدست آمده وضعیت مانایی بخود گرفتند و بعلاوه در شكل لگاریتمی (LIMIR) هم مانا تشخیص داده شدند.
بدین ترتیب معادله تشكیل سرمایه در بخش صنعت و معدن بصورت نسبت تشكیل سرمایه به ارزش افزوده و با توجه به متغیرهای تاثیر گذار بر روی آن مورد برآورد قرار گرفت.
معادله مربوط به دو شكل ساده و لگاریتمی برآورد شد كه فرم لگاریتمی آن از نظر آمارههای اقتصاد سنجی در وضعیت بهتری بوده است. شكل اولیه معادله بشكل ذیل می باشد.
قیمت فایل فقط 22,100 تومان
برچسب ها : مفهوم رشد اقتصادی , وجود پس انداز واقعی و افزایش آن , بازارهای مالی و رشد اقتصادی